کارگردانی که فلینی و تارکوفسکی الگویش هستند ، هنر باید نوعی درمان جمعی باشد
به گزارش مجله صادق ویلا، امیر کوستوریتسا، کارگردان، بازیگر و موسیقیدان صربستانی بوسنیایی تبار که در ویترین افتخاراتش نخل طلای کن، خرس نقره ای جشنواره فیلم برلین، شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز و یک دوجین جایزه دیگر دیده می گردد، دیدگاه های جالبی درباره موسیقی، جنگ، منشاء ایده هایش، فلینی و تارکوفسکی دارد که در ادامه می خوانید.
امیر کوستوریتسا سر پرشوری دارد و دل مشغولی های فراوان، از آن دسته آدم هایی که سرشان درد می نماید تا خودشان را با چیزهای مختلف گرفتار نمایند. البته گاهی ممکن است نتیجه کارشان چندان هم خلاقانه و لذت بخش از آب درنیاید، اما همین گرایش به امتحان چیزهای نو است که چهره ای مجذوب کننده از این آدم ها می سازد. از طرف دیگر، همین سر سودایی و دل شیدا باعث شده تا وقتی این کارگردان صربستانی پای مصاحبه می نشیند، خوش صحبت باشد و بگردد از حرف هایش لذت برد. آنچه در ادامه بخش هایی از حرف های او در خصوص موسیقی، جنگ در بالکان و تأثیر فلینی بر اوست.
اجرای گروه موسیقی ارکستر بدون دود [که امیر کوستوریتسا نیز یکی از اعضای این گروه است] شامل تعداد زیادی فیلم کوچک می گردد. من معتقدم سینما و موسیقی ساختار یکسانی دارند. گروه موسیقی ما از الگوهای متفاوت و موسیقی های مجذوب کننده برای خلق اتمسفری دیونیزوسی استفاده می نماید تا تماشاگران به کاتارسیس برسند که هنوز هم مانند زمان های قدیم روشی برای برقراری ارتباط با مخاطب است. هر جا که می نوازیم، ارتباطمان با تماشاگران وجدانگیز است. شرحش سخت است. این نوع موسیقی برای درمان آدم ها ساخته شده است، برای اینکه در زندگی روزمره به آنها یاری کند. این موسیقی آنها را قوی تر می نماید، بیشتر می خندند که زندگی را آسان تر می نماید. بعد از فیلم برداری زیرزمین متوجه این موضوع شدم که برایم بسیار جدی و غمگین نماینده بود. وقتی کار تمام شد، از خودم پرسیدم، هدف هنر امروز چیست؟ و باور دارم که هنر باید نوعی درمان جمعی باشد و رسیدن به این نوع موسیقی حتی بهتر از سینماست.
در بالکان، تلفیق میراث فرهنگی غرب و شرق اروپا بسیار خاص است. جاهای زیادی در دنیا وجود ندارد که تلفیق فرهنگ غرب و شرق اروپا زندگی مردم را به مقدار صربستان یا بوسنی متأثر نموده باشد. ما سنت اصیلی داریم که طی قرن ها توسعه پیدا نموده، با این حال غیرممکن است که تعریف واضحی از فرهنگمان ارائه دهیم. این تلفیق به فیلم های من قدرت بخشیده و جاندارشان نموده است. آغوش ما به اکتشاف همواره باز است که همین موضوع ما را به امکان های نوی می رساند و هنر ما را پویاتر می نماید. مثل این است که برادران مارکس، شکسپیر اجرا نمایند.
نقطه آغاز هر کاری که می کنم، ایده هایی است که از مصالح موجود در زندگی می آید. باور من این است که هر آفرینشی باید از تصاویر یا عکسی نشئت گرفته باشد و زندگی، اغلب، برترین عکس برای سینما، ادبیات و هنر است.
جنگ مدام در سرزمین ما تکرار می گردد که از ما ملتی بسیار تراژیک ساخته است. به قول یک نویسنده، جنگ ها هرگز مشکلاتی را که ریشه در ازل دارند حل نمی نمایند، با این حال آنها فصل های نوی را باز می نمایند و سؤال های نوی می پرسند که ما باید در کشمکشی نو به این پرسش ها پاسخ دهیم. بالکان کانون تضادهای شرق و غرب است. متأسفانه، در کشور ما همه چیز نابود شده است. اگر شما به جنوب فرانسه بروید، می توانید شهرهایی از قرن سیزدهم پیدا کنید. اما در صربستان شما تعدادی خرابه دارید، نه چیزی بیشتر در حالی که ما در قرون وسطی صاحب تمدن بوده ایم.
فلینی تأثیر زیادی بر من داشته، اما هنوز شمایل نگاری تارکوفسکی را دنبال می کنم. بعلاوه، من بسیار تحت تأثیر سینمای آغازین شوروی هستم، کسانی مثل دواژنکو، آیزنشتین و دیگر کارگردانان مهم این دوره. از آنها آموختم که چطور شرح دهم و چطور زبان سینما را ساختاربندی کنم که این موضوع بسیار مهم است. تو باید زبان خودت را برای برقراری ارتباط با تماشاگران پیدا کنی. به عنوان یک فیلمساز جوان، شیوه فکر کردن را از فلینی آموختم و از کارگردانان روسی، شیوه استفاده از دوربین را.
منبع: همشهری آنلاین