نقد فیلم همه می دانند؛ فرهادی بدون محدودیت، روایت بدون پیچیدگی
به گزارش مجله صادق ویلا، البته که ما از دانلود غیرقانونی حمایت نمی کنیم ولی از آنجا که به قانون حق نشر نپیوسته ایم و فیلم نو اصغر فرهادی، همه می دانند هم امکان پخش در ایران را ندارد (بعد از تماشای فیلم متوجه می شوید که واقعا نمی شد فیلم را با قوانین فعلی ارشاد نمایش داد) طبعا امکان دانلود فیلم از اینترنت مثل همه فیلم های خارجی دیگر موهبتی شد تا فیلم آخر فرهادی را ببینیم. فیلمی که شاید انتظارها را از کارگردان اسکاری سینمای ایران برآورده نکند.

بیست دقیقه ابتدایی فیلم همه می دانند با کارگردانی خوب فرهادی و آن حس هیجان زیرپوستی که ایجاد می نماید و انتظارمان برای اتفاقی که قرار است بیفتد، تحسین برانگیز است. بازی هایی که فرهادی از بازیگران می گیرد، نه فقط پنه لوپه کروز و خاویر باردم که تمام بازیگران نقش های فرعی و بخصوص دخترک بازیگر نقش ایرنه درخشان است. آن حس سرخوشی اولیه که در فیلم درباره الی هم شاهدش بودیم. که بعد از اتفاقی که می افتد آن حس فروپاشی را پررنگ تر می نماید.
کارگردانی سکانس عروسی با دوربین پرحرکت و تدوین عالی صفی کمک و میزانسن شلوغ پرتحرک درخشان است. پنه لوپه کروز و خاویر باردم یکی از برترین بازی های کارنامه شان را در فیلم ارائه می دهند که با توجه به کارنامه پروپیمان شان چنین توصیفی یک تعریف بزرگ برای فیلم فرهادی است. البته که فرهادی همواره در بازی گرفتن از بازیگران درخشان عمل می نماید.
مشکل از جایی آغاز می گردد که فرهادی ساختار همیشگی و قراری را که با مخاطبانش دارد به هم می ریزد. از چهارشنبه سوری به بعد که سینمای فرهادی به عنوان یک مولف شکل می گیرد (ردپاهایی در شهر زیبا هم می توان دید) یک اتفاق را درواقع به عنوان مک گافین قصه اش انتخاب می نماید. در حالی که بیننده درگیر این مک گافین و حل شدن اش است فرهادی به روابط پیچیده میان آدم ها، اخلاقیات و جزییات دیگری می پردازد که با ظرافت و هوشمندی اطراف این مک گافین تنیده می گردد.
گم شدن الی و اینکه واقعا چه بلایی سرش آمده مساله فیلم درباره الی نیست. واکنش سپیده و اطرافیان به این ماجراست که اهمیت پیدا می نماید. علت سقط شدن بچه راضیه فقط برای پیشبرد درام است وگرنه چیزی که اهمیت دارد اخلاقیات اجتماعی و حقیقت یا دروغ حرف های نادر است. اینکه واقعا پیرمرد به مینا تجاوز نموده یا چطور چنین اتفاقی ممکن شده یک نکته فرعی است. تصمیم عماد است که فیلم فروشنده را تبدیل به یک فیلم مهم هزاره سوم می نماید.
در همه می دانند انتظار داریم که مک گافین گم شدن و ربودن ایرنه باشد. که واقعیاتی از آدم ها در روند پیدا شدن دختر کشف کنیم.
مولف تا نیمه های راه با همان قرارداد قبلی پیش می رود. یعنی همچنان انتظار داریم شاهد گره گشایی باشیم که درنهایت منجر به کشف سویه تازهی از آدم هایی گردد که فکر می کنیم آنها را می شناسیم. اولین مشکل همین جا بروز می نماید. در فیلم های قبلی ما از قهرمانان اصلی مان بیشتر می دانستیم. اینجا عملا چیزی از پاکو و لائورا نمی دانیم. اینکه زمانی یکدیگر را دوست داشته اند و هر دو الان درگیر زندگی های تازهی هستند اطلاعات کافی نیست.
بعد کارگردان خیلی زود دست خودش را رو می نماید. درست از وقتی پیش کارآگاه می روند و حدس ها درباره شوهر لائورا و شرایط مالی او و پاکو مطرح می گردد می دانیم که قرار است مثلث الخاندرو، پاکو و لائورا این معما را حل نماید و از نیمه فیلم تا آخر تقریبا تمام طول فیلم یک پلان جلوتر دست کارگردان را می خوانیم و هیچ سکانسی برایمان دستاورد تازه ای ندارد.
فیلم آن تار و پود دنیا پیچیده فیلم های قبلی فرهادی را ندارد. خب می شد آن را به عنوان یک تجربه تازه از فیلمسازی درنظر گرفت که می خواهد از شیوه ای که خودش مولفش است در همه می دانند فاصله بگیرد. اگر قرار است این فیلم متفاوت با دیگر آثار فرهادی باشد باز هم شکست است. به عنوان یک تریلر معمایی گره و گره گشایی فیلم همه می دانند در برترین حالت شبیه فیلم های سطحی هالیوودی است. وقتی با یک افشاگری لائورا (که از پیش تر تماشاگر دستش را خوانده بود) کل معما حل می گردد.
فیلم البته کشش خودش را دارد. به یک بار تماشاش می ارزد. شیمی مثلث خاویر باردم، پنه لوپه کروز و ریکاردو دارین کافی است تا جذابیت فیلم تا انتهایش حفظ گردد. به این ها اضافه کنید که فیلم خوش ریتم است. فرهادی بلد است تعلیق ایجاد کند (گیرم که جواب آن تعلیق ها راضی مان نکند) و قاب های چشم نوازی در اسپانیا گرفته.
همه می دانند یک چیز مهم کم دارد. در برترین حالت کپی از روی کارهای میانه خود فرهادی است. فیلم هایی که درنهایت یک نظام اخلاقی داشتند که حتی در ساده ترین و سطحی ترین شکل شان فیلمساز پیروز می شد هاله ای از ابهام به آن ببخشد. در برترین فیلم هایش مثل جدایی نادر از سیمین و درباره الی این پیچیدگی به شکل اصیلی در فیلمنامه وجود داشت و مخاطب را درگیر با شخصیت ها و مساله ای که کارگردان مطرح می کرد، نگه می داشت.
یک بیان دیگر هم این است که در فیلم های قبلی فرهادی شخصیت ها پیروز می شدند درامی بسازند که با توجه به تصمیم ها، کنش ها و واکنش هایشان پیش می رفت. آنها در سرنوشت فیلم تاثیرگذار بودند. گره ها را خودشان ایجاد می کردند و انتها باز مشهور فیلم های فرهادی اصلا به این علت بود که گره گشایی نمی توانست صورت بگیرد. اینجا ولی کاراکترها در موقعیتی چیده شده قرار دارند و عملا تفکرات و واکنش هایشان در پیشبرد درام هیچ اهمیتی پیدا نمی نماید.
سوالی که همچنان بعد از تماشا همه می دانند فکرم را مشغول نموده این است که چرا اصلا فرهادی خارج از ایران فیلم را ساخته؟ جوابش مهم است چون به نظر می رسد یکی از مسائل فیلم مواجهه کارگردان با فضایی کاملا باز برای فیلمسازی است. این فضای باز انگار همه آن ابهام و معمایی را که در فیلم های قبلی فرهادی در فکرش وجود داشت، از بین برده. اگر فیلم را به عنوان اثری از یک کارگردان ایرانی ببینید، ممکن است کارگردانی و قاب ها و همکاری اش با ستاره های بزرگ سینما به وجدتان بیاورد اما درنهایت فیلم شبیه یکی از ملودرام های جریان اصلی هالیوود است که یک بار می بینید و بعد در فکر تان تمام می گردد. درست برعکس فیلم های قبلی فرهادی. درواقع آزادی فیلمسازی خارج از کشور به جز تجربه پروداکشن متفاوت و همکاری با ستاره های مشهور دنیا هیچ رهاوردی در محصول برای کارگردان و ما به عنوان تماشاگر ندارد.
فیلمساز ایرانی دیگری که پیش از فرهادی با پیروزیت توانسته بود فیلم هایی در خارج از کشور با عوامل خارجی بسازد و فیلم های خارجی اش هم با اقبال دنیای رو به رو گردد، عباس کیارستمی بود. فیلمسازی کاملا متفاوت با اصغر فرهادی در فرم و محتوا. واقعیتی که وجود دارد این است که جایزه های دنیای، فیلمساز را دنیای نمی نماید. اگر کیارستمی یا کوروساوا خارج از زادگاهشان حتی بیشتر از کشورهایشان قدر می بینند به علت شیوه فیلمسازی دنیا شمول شان است. کیارستمی در فیلمسازی شبیه شاعری بود که به زبان تصویر حرفش را می زد. درنهایت بیشتر حرف ها و قصه های انسانی مشترک هستند و فقط شیوه های بیانی شان تفاوت دارد. کوروساوا هم از فرهنگ ژاپن در تلفیق با فرم هنر غربی استفاده می کرد.
اما تا امروز هر بار فرهادی خارج از مرزهای ایران قصه هایش را روایت نموده نتیجه اش درام هایی شده که پیچیدگی های مربوط به طبقه میانه، اخلاقیات نسبی و مرز میان حقیقت و دروغ را ندارد. همه آنچه دغدغه فرهادی است و به فیلم هایش دنیا و عمق می دهد. بنظر می رسد برای دغدغه های فرهادی محدودیت های قانونی و حتی فرهنگی و عرفی جامعه ایرانی ضروری است تا بتواند مفاهیم مورد نظرش را درست پرورش بدهد.
فرهادی در همه می دانند متفاوت از کارگردانی است که تا امروز می شناختیم. اما من نسخه وطنی اش را بیشتر می پسندم. جایی که می تواند طبقه میانه را موشکافی کند و یادمان بیاورد چه موجودات عجیب پیچیده و گاهی ترسناکی هستیم.
منبع: دیجیکالا مگ