دو روی سکه سیاه نمایی، جای زندگی مردم عادی در تولیدات سینمایی کجاست؟
به گزارش مجله صادق ویلا، دوری از زندگی مردم، مهم ترین مولفه بعضی از فیلم های سینمایی، شبکه نمایش خانگی و حتی سریال های تلوزیون در این سال ها بوده است. نمایی از حاشیه شهرها و یا حلبی آبادها و یا نمایش مناطق خاص ثروتمند نشین هر شهر تبدیل به نمایی مطلوب برای بعضی از فیلمسازان شده است و طبقه عظیم متوسط شهری عمدتا در تولیدات سینمایی و نمایش خانگی جایی ندارند.
گروه فرهنگی خبرنگاران- مژگان صلایی؛ دوری از زندگی مردم، مهم ترین مولفه بعضی از فیلم های سینمایی، شبکه نمایش خانگی و حتی سریال های تلوزیون در این سال ها بوده است. نمایی از حاشیه شهر ها و یا حلبی آباد ها و یا نمایش مناطق خاص ثروتمند نشین هر شهر تبدیل به نمایی مطلوب برای بعضی از فیلمسازان شده است و طبقه عظیم متوسط شهری عمدتا در فراوریات سینمایی و نمایش خانگی جایی ندارند. این تفاوت در تصویری که سینما از جامعه ارائه می دهد با واقعیت آن باعث شده که در بعضی فراوریات به سمت سیاه نمایی و در بعضی دیگر به سوی نمایش زندگی های بسیار متفاوت با مردم حرکت کنیم که البته اثرات پنهان و آشکاری هم روی مخاطب خواهند داشت.
از طرف دیگر این نوع از بازنمایی ها باعث شده تا بخشی از بدنه محافظه کار، با برچسب سیاه نمایی، از فراوری آثاری که به دنبال حل معضلات جدی اجتماعی، مالی و فرهنگی جامعه هستند جلوگیری کند و مانع از طرح این گونه مسائل در سینما، تلوزیون یا نمایش خانگی شوند. مجموعه این عوامل باعث شده تا فراوریات تصویری در بسیاری موارد به سمت نادیده دریافت قشر عظیمی از مردم و مسائل واقعی جامعه حرکت نمایند.
سیاه نمایی از اغراق تا واقعیت
فیلم های سیاه یا همان نوآر برای نخستین بار در سال 1940 وارد سینمای دنیا شد و تا قرن 21 نیز رد آن در هنر هفتم دیده می گردد. نوآر که ابتدا از ادبیات وارد سینما شد در زبان فرانسه به معنای سیاه است و فیلم نوآر، فیلم سیاه معنی می گردد. این ژانر برای نخستین بار در رمان های ریموند چندلر و داشیل همت دیده شد و البته این دو نویسنده بعد ها تاثیر فراوانی بر این جریان گذاشتند. با ساخت چند فیلم و موفقیت آن در جشنواره های داخلی و خارجی در سال های اخیر این واژه نیز به صورت مفهومی و مصداقی وارد سینمای ایران شد.
از آنجا که وظیفه رسانه های تصویری مانند سینما، تلوزیون و شبکه نمایش خانگی بازسازی یک دنیا در برابر یک مخاطب است باید فیلمساز مرز بین واقعیت و اغراق را به درستی تشخیص دهد و در این جهت لغزنده درست گام بردارد وگرنه دچار خطای راهبردی شده و به جای واقع گرایی به سیاه نمایی روی می آورد.
امیر رضا مافی منتقد سینما تا مدت ها، رسانه وظیفه بازنمایی دنیا حقیقی را برعهده داشته، اما مشخصا از سال 70 به بعد، جهت رسانه دیگر بازنمایی نیست بلکه به وانمایی حقیقت می پردازد. در این حالت حقیقت از بین رفته و کتمان حقیقت را مکتوب می نماید. طی 20 سال اخیر این اتفاق از کتمان حقیقت فراتر رفته و حقیقت های جعلی نیز ساخته و چنان متورم و حجیم می گردد که جلوی دید را می گیرد.
در خصوص سیاه نمایی در سینمای ایران دو نظر متفاوت وجود دارد: یک نگاه محافظه کارانه که هر فیلمی در خصوص معضلات اجتماعی ساخته شده باشد را با عینک سیاه نمایی می نگرد و معتقد است که سیاه نمایی رخ داده در حالی که ممکن است تصویری واقع گرایانه از مسائل اجتماعی داشته باشد. نگاه دیگر این که هر چه فیلمساز نمایی از فلاکت و بدبختی موجود در جامعه ارائه دهد از نعمات آن نیز مانند دریافت جوایز متفاوت در جشنواره های داخلی و به ویژه خارجی نیز بهره مند خواهد بود؛ و برای اثبات نظر خود معتقدند این مدل تبدیل به مدلی مطلوب برای فیلمسازان جوان شده تا برای آغاز کار خود و معطوف داشتن توجهات رو به این نوع از فیلم ها بیاورند.
مسعود فراستی که چهره شناخته شده ای در حوزه نقد سینمایی است می گوید:فیلمسازان جوان فکر می نمایند باید تجربه های زیسته شان را بسازند. این تمایل نیست، انتخاب نیست، ناچاری است. چون نمی توانند چیز دیگری بسازند. این فیلمساز ها از آنجا که نگاه درستی به مردم شان ندارند و نگاه هنرمندانه ندارند، وقتی سراغ چنین چیزی می فرایند غرق می شوند و نمی توانند با موضوع فاصله بگیرند. نسبتی که با سیاهی فیلم پیدا می نمایند، نسبت غیرهنرمندانه ای است.
او همچنین می گوید:نسبت هنرمندانه این است که انسان در آن نابود نگردد، روابط انسانی و ویژگی هایی که انسان را از بقیه موجودات جدا کند در این فیلم ها وجود ندارد. من یک بار در برنامه هفت هم گفتم که جان فورد هم در فیلم خوشه های خشم ظاهرا خیلی سیاه و تلخ است، اما در همین سیاهی باز آدم می بینیم و نسبت انسانی می بینیم. برای اینکه هنرمند است و موضوع را می شناسد و ما می بینیم که در پس این همه سیاهی روابط انسانی و محبت هست.
در خصوص مورد توجه قرار دریافت اینگونه فیلم ها در جشنواره های خارجی محمدرضا شرف الدین تهیه نماینده سینما مدیرعامل سابق انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس گفته: آنالیز محتوای مناسب فیلم های راه یافته به عرصه بین المللی عاملی برای ممانعت با سیاه نمایی های رایج در این آثار است؛ چرا که فیلمسازان را به ساخت فیلم های مورد پسند جشنواره های خارجی ترغیب نموده است. در این شرایط فیلم سازان بنابر سیاست های مدون و از پیش معین شده (جشنواره های خارجی) حرکت می نمایند و به افکار و اندیشه ها جامه عمل می پوشانند. اساسا، بعضی افراد ترجمان زبان بیگانگان محسوب می شوند و تابع خط و مشی مستقیم و غیرمستقیم کشور های دیگر قرار می گیرند..
اما سوال اینجاست که چرا فیلمسازان زیادی به سراغ چنین سوژه هایی می فرایند؟ آیا قصد آنان به تصویر کشیدن معضلات اجتماعی است؟
در هر جامعه انواع و اقسام مسائل و مسائل که بسیاری نیز در جامعه دنیای مشترک است وجود دارد به طور مثال اعتیاد، فقر و آسیبهای اجتماعی وجود دارد، اما چرا بازتاب آن در فیلم های هالیوودی از گستردگی برخوردار نیست؟ اما آنچه که مخاطب دنیای از ایران دریافت میکند خانواده از هم گسیخته و جامعه ای روبه زوال با شرایطی کاملا نا امید نماینده است. در حالی که سینمای آمریکا در پی ارائه تصویر قهرمانی و نجات جامعه بشری است که در واقعیت کاملا متضاد است. حال جای سوال است که با توجه به اقدامات بشردوستانه و انسانی ایران در حمایت از مستضعفان دنیا توسط سینماگران هم وطن خودشان دیده نمی گردد و فقط زاویه دوربین یا رو به سمت حاشیه شهرهاست و یا مناطق به اصطلاح بالای شهر پایتخت؟
اگر فرض را بر این بگذاریم که هدف از نمایش سیاهی ها بدون نتیجه گیری و عاقبت خوب و به مانند اساطیر ملی پیروز شدن نیکی بر بدی و پلشتی باشد، چرا مخاطب بعد از دیدن این سیاهی ها تلاشی برای از بین بردن آن و پیشرفت و آبادی وطن، حسی دریافت نمی نماید؟ پاسخ روشن است؛ فیلمساز مرز بین واقعیت و سیاه نمایی را درک ننموده و به هیچ وجه در آثارش طرح مسئله وجود ندارد. طرح مسئله یعنی معلومات و مجهولات، داشته ها و نداشته ها و... را در کنار هم نشان دادن.
بعضی کارشناسان مانند وحید جلیلی معتقدند هنری مردمی است که داشته های مردم را به رخ بکشد و در کنار آن آسیب ها را نیز نمایش بگذارد. در واقع نمایش آسیب ها به قصد حل شدن آن با نگاهی امیدوارانه و خلاقانه و در عین حال کارشناسی شده می تواند مفید واقع گردد.
نمایش از زندگی لاکچری
نمایش مناطق خیلی خاص از پایتخت، مردانی کراوات زده، زنانی با آرایش غلیظ، زندگی در پنت هوس با سبک زندگی، پوشش، خوراک، مراسم وهدایایی میلیاردی و متفاوت از مردم عادی در سال های اخیر به تصویر مور علاقه بعضی کارگردانان بدل شده است؛ که تصویر درصد بسیار اندکی از جامعه است.
هنر مردمی یعنی هنری متعلق به تمام مردم، اما آنچه رخ داده این نیست. در واقع سینما این درصد بسیار اندک از جامعه را به نمایش می گذارد و به سانسور قشر متوسط جامعه می پردازد. قشری که از ماشین و مسکنی معمولی برخوردارند و زندگی با فراز و نشیب های واقعی را سپری می نمایند. قشر متوسط که بیشترین تعداد جمعیت یک جامعه را تشکیل می دهند، ولی سهم شان از به تصویر کشیده شدنشان تقریبا صفر است.
پرداختن به این نوع از زندگی چه اشکالی دارد؟
نفس پرداختن حتی به یک درصد از جامعه در مقابل 99 درصد اشکالی ندارد، اما نادیده دریافت اکثریت جامعه سوال برانگیز و تعجب آفرین است. در واقع نمایش صفر و صدی از مردم ایران یکی از معضلات عظیم سینماست و تا بر این موضوع مهم فائق نیاید همچنان تصویری کج و معوج از جامعه ایرانی را به مخاطب داخلی و خارجی ارائه می دهد. تصویری نه تنها برگرفته از واقعیت بلکه تحریف شده و بدون نتیجه مطلوبی برای حل مسائل اجتماعی.
نشان دادن کژتابی های جامعه نه به امید اصلاح بلکه با هدف ایجاد ناامیدی در مخاطب ایرانی و جامعه ای بحران زده و رو به اضمحلال برای مخاطب خارجی می تواند تصویر مطلوبی از مردم ایران ارائه دهد؟
منبع: خبرگزاری دانشجو